یک بعدازظهر فوق العاده باعرفان جون
برای روز شهادت حضرت علی ع که تعطیل رسمی بود حدود ساعت 11 به خونه عزیزجون رفتیم برای نماز ظهر به اتفاق عمو فلاح و خاله فرشته و فاطیماجون به مسجد کاظم بیک رفتیم هنگام برگشت هم مامان و امیرعلی و فاطیما همراه دسته عزاداری تا آرامگاه آیت الله بهشتی رفتند و تو راه امیرعلی و فاطیما همراه عزادران دل می زدند وقتی فاطیما خسته شد مامان جون بغلش گرفت و اون خوابید و تو راه یه لنگه کفشش گم شد ،گناهی ها تمام مسیر را گشتند اما پیدا نکردند. خاله فرشته گفت: اصلا مهم نبود که شما کل مسیر را گشتید ما از لجبازی فاطیما ،بیشتر نگران بودیم خلاصه تاغروب کلی ماجرا داشتیم تازه خاله سارای مهربون هم اومدند...
نویسنده :
مادر دوامیر
11:00